چقد دردناکه که ازش خبر نداشته باشی . . .
جواب SMS تو نده . . .
چند ساعت نگرانش باشی . . .
بعد با یک خط غریبه بهش زنگ بزنی و با دومین بوق گوشی رو برداره . . .
اونوقته که میفهمی دیگه دوستت نداره . . .
اونوقت باید تنهاش بذاری رفیق. . .
چقد دردناکه که ازش خبر نداشته باشی . . .
جواب SMS تو نده . . .
چند ساعت نگرانش باشی . . .
بعد با یک خط غریبه بهش زنگ بزنی و با دومین بوق گوشی رو برداره . . .
اونوقته که میفهمی دیگه دوستت نداره . . .
اونوقت باید تنهاش بذاری رفیق. . .
باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه
ﺩﺭ ﻗﻠــــــــــــﺐ ﮐﻮﭼﮑـم
فـﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾــــــــــــﯽ ﻣﯿﮑـنی
ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﺎﺋﺐ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﺍﯼ
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﻟﺬﺗــــــــــــــــﯽ ﺩﺍﺭﺩ
بـﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺷــــــــــﺘﻦ !
.
.
.
ریشه نداره
دوام داره
رویای تو
.
.
.
امروز براتـــون عشــــق آرزو میکنم
از اون عشقایــــی کـــه ..
هــــر روز با لبخنــــد از خــــواب بیدار بشید و بگیــــد :
” زنـدگــــی یـعـنـی ایــن چقــــــــدر خوشبختـــــــم .. ”
.
.
.
من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
یکی بود
هنوزم هست
خدایا همیشه باشد …
.
.
.
چشمانم به نگاهت حسودی می کنند
و نگاه مشتاق و تشنه تو
به دستان گریزان من
ناگسستنی است..
چقدر خستگی ناپذیرست..
آشوب نگاه تو..
از «چه گونه!»
خسته ام از سؤال های سخت، پاسخ های پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچ های تند
ایرج جنتی عطائی
...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
اینروزها که هنوز نیستنت را به هوای دوباره داشتنت ثانیه شماری میکنم . . .
ساکتم .حرف نمیزنم. نه که چیزی برای گفتن نباشد... نه .به این سکوت پیله کرده ام. نه که ندانم چه بگویم
اینروزها از همیشه پر تر از حرفم . از همیشه بیشتر گفتنی دارم ولی من مانده ام و یک عالمه ناگفته های ناشنیده...
میروم تا فراموشم کنی ...
در فراموشی هم آغوشت میکنم تا طعم تلخ برخوردهای سردت یادم برود...
ناگفته هایم را میگذارم گوشه ی دلم تا روزی که تو بیایی...
روزی که باشی و بخواهی برایت حرف بزنم...
تا اون موقع... هر وقت خورشید را بالای سرت دیدی بدان در غروبی دلگیر به تو می اندیشم ...
به اینکه اگر کاری که عشق با من کرد با تو میکرد چند روز دوام میاوردی...؟؟؟؟
به سلامتی خودم که حرفای دلم رو به کسی نگفتم . . .
به سلامتی خودم که کوه درد بودم ولی دم نزدم . . .
به سلامتی تنهایی هام که اصلا دوستشون نداشتم . . .
به سلامتی آرزوهایی که نتونستم لمسشون کنم . . .
به سلامتی عشقی که طالعش به اسم من نبود ولی هنوز دوسش دارم . . .
به سلامتی شب هایی که توی تنهایی گریه کردم ولی نمیدونستم برای چی ؟
به سلامتی عشقم که از پشت خنجر زد و رفت . . .
سلامتی من . . . سلامتی تویی که الان اینارو خوندی و یاد عشقت افتادی . . .
به سلامتی تویی که الان دلت گرفت . . .به سلامتی تو رفیق
یعقوب یادم داده است ، دلبرت وقتی کنارت نیست
کوری بهتر است از دیدن . . .
هوا هر چقدر هم زمستان باشد ، مهم نیست
تو زیر لباس هایت ، تابستان داری . . .
اینکه دوستم داشته باشی مثل این است که
عابری در پیاده رو ناگهان در آغوشم بگیرد
همین قدر بعید...همین قدر ممکن... !
عاشق شده ام بر تو ! تدبیر چه فرمایی؟
از راهِ صلاح آیم؟ یا از درِ رسوایی؟
یادت باشد
به خوابم آمدی
بیدارم کنی بِبوسمت!
عشق گشتن توی خیابون های با کلاس نیست . . .
عشق حرف زدن های شبونه نیست . . .
عشق پیچوندن کلاس و رفتن پی هوس نیست . . .
عشق رابطه داشتن بی اساس نیست . . .
عشق یعنی اینکه با یک نفر باشی . . .
اینو بفهم عزیز لعنتی ام . . . مابقی عشق نیس . . .
خوابم نمیبرد…
به هیچ چیز فکر نمیکنم…
جز “او” و میدانم که خواب است…
و قبل از بسته شدن چشمهایش
به همه چیز فکر کرده است…
جز “من”……!!!
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم….
دفتری بود که گاهی من وتو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که زدنیا داشتیم
می نوشتم از تو
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
واگرهمسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی ومن و عشق وخدا
تونوشتی از من
من که تنها بودم باتوشاعرگشتم
با تو گریه کردم
باتو خندیدم و رفتم تاعشق
نازنینم ای یار
با تو خوشبخت ترین انسانم
پس تو هم با من باش
دلم میگیرد...وقتی صدایت میکنم ...وکسی نیست تا پاسخم دهد
دلم میگیرد وقتی..نیستی دستانم را بگیری
دلم می گیرد وقتی...هستی و اینجا نیستی
دلم می گیرد وقتی می بینمت و تو نمی بینی مرا
دلم میگیرد وقتی... میخندی...نه بامن...بادیگری
دلم می گیرد وقتی نیستی اینجا
آنقدر دلم گرفته که دیگر این گرفتن ها برایش عادی شده
ذیگر هوایش تغییر نمی کند
دیگر هیچ هوایی به سرش نمی زند
فقط... گاه گاهی ..مثل همیشه...هوای تو به سرش می زند
بهانه می گیرد
ولی تو توجهی به آن نکن...
خودش آرام می شود
دیگر یادگرفته ام چگونه با دلم تا کنم
فقط...
دل گیرم از نبودن هایی که دل می زند
دلم آرامشِ وارونه میخواهد
یعنی:
"ش م ا ر ا "
.
.
.
این بی تفآوتیهآ
این بی خَبَری هآ
گآهی دیدآر از سَر اجبآر
نَبودَن هآ... نَدیدَن هآ
یَعنی بُرو
گآهی چِقَدر خِنگ میشویم . . .
.
.
.
ﺗﻨﻬﺎیی ﺣﻖ کسی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻧﺼﻴﺐ کسی ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ . . .
تنم انگار تابستان سرشت است
تن ِ تو اول ِ اردیبهشت است
دهانم ماه مرداد است در یزد
لبت، بانوی من، "یخ در بهشت" است
.
.
.
بـیـمـار تـوام ، روی توام درمان است
جان داروی عاشقان رخ جانان است
بـشـتـاب ، کـه جـانـم بـه لـب آمـد بیتو
دریـاب مـرا ، کـه بـیـش نـتوان دانست . . .
.
.
.
کاش کسی باشد
تا بغضهایم را قبل از لرزیدن چانه ام بفهمد
کاش . . .
کسی چه میداند......
من......امروز........چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که...
فقط پیراهنش شبیه تو بود...
ای کاش که ازحال من خبرت بود/ ای کاش دمی ازسرکویم گذرت بود
من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز / ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود . . .
*******جملات زیبای عاشقانه*******
نشسته ایم داریم نقطه بازی میکنیم
خودم و دلم را میگویم
زبان نفهم نمیفهمد قواعد بازی را
تمام خانه ها را با اسم تو پر میکند !
اینقدر “تعویض” نکن
به خدا گاهی میتوان رابطه ها را “تعمیر” کرد
حتی با یک لبخندِ عاشقانه . . .
*******جملات زیبای عاشقانه*******
ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﻣــــﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ
ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ “ﻣــــــﻦ ” ﺑﺎﺷﺪ . . .
باید مغرور بود
دور از دسترس
باید مبهم بود و سر سنگین
خاکی که باشی آسفالتت می کنند
و از رویت رد می شوند
این بار که آمدی ....
دستانت را روی قلبم بگذار...
تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد می لرزد
ﺩﺭﺩﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .
کــآش فقـــط بودی . . .
وقتی بغـــض میکردم . . .
بغلــــم میکردی و میگفتی . . .
ببینــــم چِشــآتو . . .
منـــو نیگــــآ کُن . . .
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرمــــ.. .
بقیه در ادامه ی مطالب...
میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت
که هوا داشته باشم برای نفس کشیدنم
وقتی کنارم نیستی
سلام اي خواب اي رويا
سلام اي آنکه با تو عشق شد پيدا
سلام اي آشنا ، اي مه
سلام اي مونس شبها
مرا با خود ببر زينجا
نمي داني که چشمانت
چه با من ميکند هر شب
نمي داني فريب چشمهاي تو
طلسمم ميکند ديوانه ميسازد نگاهم را
ولي افسوس اينجا
فاصله
صدها
هزاران راه را بايد بپيمايد
و من تنها
ندارم طاقت رفتن
نگاهم کن
بشو همراه
من اينجا بي تو تنهايم
و مي گيرم
سراغ چشمهائي را
که يک شب آتشي افکند در جانم
ولي افسوس
اين آتش
زبان شعر هايم را
نمي داند
نشد همراه
ندانست اين دل تنها
که يک دم
هم زباني را
طلب دارد
نمي داند دل تنها
پري رويان ديگر را
نمي داند اگر
يک دم !
شبي !!
تنها !
زبانم را بداند او
من آن شب را
کنم تا صبح فردا
روشن از مهتاب
و فردا روز آغاز است
تو که پیشم هستی
همه چیز تند تر میشود ...
ضربان قلبم تندتر می زند ...
عقربه های ساعت تندتر می دوند ...
از کسی شنیده ام
... درون ساعت که آب برود
از کار می افتد
یا دست کم عقربه هایش آرام تر حرکت میکنند!
امروز ساعتم را شسته ام !
و پهن کرده ام روی بند !
اینبار که بیایی
هرگز زمان رفتنت نمی رسد
Don't be afraid to love!!
Don't be afraid
To love someone
Totally and completely
Love is the most fulfilling
And beautiful feeling in the world
Don't be afraid that you will get hurt
Or that the other person
نترس از اینکه عاشق شوی
با دل و جان
عشق خشنود کننده ترین
و زیباترین احساس دنیاست
نترس از دل آزرده شدن
یا اینکه طرف مقابل
به تو عشق نورزد
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
بقیه در ادامه مطالب....
عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !
اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !
مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !
اَمـآ نمــیـכانـے !
نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !
و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ